سنگینی نگاهش را ریخت به پاچه ام
گفتم شعر تمام
شاعر مرده / اما صبر کرد
تا تایم دوّم
آن وقت خودش را آویزان
چرخ کرد / تاب خورد
دور خودش
مثل،
مثل
چه کسی باور می کند دیگر گل همان گل است
یا برکه از همان سرچشمه آب می گیرد
دست کم
زنبور، عسل نیست
عسل زنبور است؟
نیست؟هست؟
که چراغ شهر دنبال شیخ گشت / همی به دور فاحشه
من که از اولش دفتر شدم
که آویزان تو باشم
جیک / جیک / شاعر هم کم نیست
برود توی سطر به این سردی
بایستد
24/10/87
نظرات شما عزیزان: